دسته : -رایگان
فرمت فایل : word
حجم فایل : 13 KB
تعداد صفحات : 15
بازدیدها : 213
برچسبها : تحقیق خط فضای تجسمی
نقش خط در ایجاد فضای تجسمی
خط ، گاه بر اثر تلاش مستقیم در جهت ایجاد آن پدید می آید و گاه در اثر ارتباط دوسطح یا دو رنگ یا کناره شکل و فرم در ارتباط با فضا، ایجاد می شود.
در حالت اول، خط تجسمی پدید آمده، نیرویی متحرک و پنهان را در طول مسیر حرکت خود جا به جا نموده، از بار عاطفی و حسی برخوردار است.
در حالت دوم، خط جنبشی محسوس نداشته و احساس یا کیفیت تجسمی خاصی را در خود خلاصه ندارد.
خط خطی کردن دوران کودکی از اولین تجربیات انسان است. کودک احساسات خود را با کشیدن بر روی کاغذ دیوار یا هر شی و در دسترس نشان می دهد سپس در مدرسه با خطوطی آشنا می شود که مفاهیم خاصی دارند و برای نوشتن الفبا، اعداد و ترسیم اشکال هندسی، از آنها استفاده می کند. انسان حتی خطوطی را تجربه می کند که تنها تصور ذهنی اوست. اگر کف دو دست خود را بهم بچسبانید، در مرز میان دستها خطی را می بیند که در حقیقت وجود ندارد. از همه جالب تر خط میان آسمان و زمین است که در ذهن، ایجاد می شود و همه ما می دانیم که چنین خطی وجود ندارد اما آن را می بینیم. بنابراین تشخیص و تجسم خط بصری مشروط است به این که در چه وسعتی، با چه فاصله ای و از کدام زاویه دید عناصر بصری را در یک ترکیب تجسمی قرار دهیم . در تعریف تجسمی خط عبارت است از حرکت یا شکل کمتر بصری خواه بدون ضخامت و به صورت مجرد و خواه با داشتن ضخامت و برجستگی، مثل مرزهای پیرامون یک مسطح، محل برخورد دو سطح با دو زاویه مختلف، مرز حاصل از تباین دو سطح رنگین با تیرگی متفاوت و اثر حرکت مداد، قلم مو یا یک شیء نوک تیز بر یک صفحه.
کلمه خط ، انواع اندازه ها و ضخامت های مختلف خطوط مستقیم یا منحنی و خطوطی را که به تدریج پهن و نازک می شوند در بر می گیرد. خط در حوزه طراحی، قدیمی ترین ، مهمترین، و قاطع ترین عنصر بصری است. به طور کلی خط، نقله در حال حرکت و ساده ترین شکل نمایش تحرک است. قدرت، سرعت اجرا و سهولت بیان مفاهیم، از خط عنصری ساخته است که در بسیاری از موارد بر عناصر بصری دیگر برتری می یابد. مجموعه خطوطی که انسان می تواند به وجود بیاورد سه نوع است. حرکت یکنواخت دست در یک جهت خط مستقیم را به وجود می آورد که آن را می توان با سرعت و دقت ترسیم کرد. خط مستقیم در سه حالت مختلف ترسیم می شود. 1- حالت عمودی 2- حالت افقی 3- حالت مورب خط مستقیم در هر سه حالت جهت و تحرک دارد. ما به صورت غریزی نسبت به خطوط واکنش نشان می دهیم. خط عمودی از نظر بصری احساس تعادلی و ثبات را بر می انگیزد. خط افقی احساس آرامش و یکنواختی را ایجاد می کند. خط مایل پویاترین خط است، جنبش و کشاکش بصری ایجاد می کند، حالتی ناپایدار دارد و تحرک آن بر انجام عمل دلالت می کند. این خط برای ایجاد تعادل تصویری به عناصر دیگر نیازمند است. زیرا بین حالت خطوط افقی و عمودی در نوسان است. همچنین خطی که به سرعت کشیده شود و با خطی که آهسته ترسیم شود تفاوت دارد. خطوط ممتد و طولانی ثبات و استحکام بیشتری دارند. خطوطی که در زمان کوتاه و به صورت بریده بریده اجرا می شوند، احساس تزلزل را بر می انگیزد.
خطوطی که در طراحی به کار می روند از نظر کیفیت بر دو نوع است.
1- خطوطی که بیشتر نشان دهنده حالت های عاطفی و روحی است.
2- خطوطی که بیش تر بر پایه نظم و تفکر ایجاد می شود و حالت آن از قبل پیش بینی شده است. خطو نه تنها تصاویر واضح و مشخص از آنچه دیده می شود ایجاد می کند بلکه برای تجسم بخشیدن به آنچه، در ذهن طراح شکل گرفته نیز بهترین وسیله است.
طول ظاهری خط از حرکت سریع و مرتبط هر جزء آن پدید می آید. خط ، گاه ادراکی (چشمی - مغزی) از طبیعت را انعکاس می دهد و گاه تصور و رویایی را براساس قواعد بصری که به سازمان دادن آن پرداخته اند، پدید می آورد.
توانایی خطوط در جهت ایجاد ساختار و نظمی منطقی و نیز قدرت بیانی و عاطفی خط، هر یک به گونه ای تحول یافته در نقاشی سده بیستم به کار گرفته شد.
هر واحد خطی به تنهایی گرایش به امتداد یافتن در مسیری ثابت دارد. اما در مجموعه ای وحدت یافته و مرتبط، با امتداد یافتن در مسیرهایی هم جهت با سطوح ارائه شده، به تداخل در مسیرهای حرکت می پردازد و نفوذ سطوح در یکدیگر را نمایش می دهد کاربرد ساختاری خطوط به گونه ای که در این نگاره طرح گشته است.
حرکت یک مسیر خطی است. چشم ابتدا و انتهای حرکت را دریافت نموده و مسیر حرکت را در می نوردد. منظور از حرکت بصری در نقاشی بوسیله خطوط، ایجاد پیوند میان اجزای اثر است. به طوری که گردش چشم را بر روی گستره اثر ممکن سازد. حرکت بصری، گاه بارز و گویاست و با تأکید نقاش بر بازنمایی حرکت در کل اثر بوسیله خط توأم گشته و حرکتهای متفاوت خطی در مجموع به القای آن می پردازند، و گاه حرکت بصری به صورتی آشکار و با پدیدآوردن خطوطی مشخص رخ می نماید.
استفاده از خط در جهت به حرکت درآوردن چشم بر سطح اثر، در نقاشی تجربی سده های نوزده و بیست نمایشی آشکار و بارز یافته و به عنصری اساسی در نقاشی مبدل گشت.
عمق نمائی بوسیله خط نیز به نوعی ایجاد حرکت بصری در جهت سه بعد نمایی می انجامد و حرکتی از سطح اثر به درون آن را پدید می آورد.
خطای باصره از ابتدائی ترین نقاشیهای بشر، توجه نقاشان را در جهت ایجاد القای عمق و فضاسازی به خود جلب نمود و پرسپکتیو خطی در عصر رنسانس، نقشی مؤثر در ایجاد وحدت وتمرکز در نقطه ای از اثر را بر عهده گرفت. پس از تدوین نظریاتی در رابطه با عمق نمایی خطی به همراه به کارگیری تنتالیته های رنگی؛ این آزمونها در آثار دوران باروک به اوج خود نزدیک گردید. تحول نقاشی در سده نوزده باعث پدید آمدن تصویر نوینی از فضا و بعد گشت و پرسپکتیو خطی - جوی در جهت ایجاد فضایی سه بعدی و طبیعت گرایانه، ارزش بنیادین خود را از دست داد. اما بر نقش خطوط هدایتگر در جهت ایجاد و القای فضایی محصور و انتزاعی ، افزوده گشت.
نقاشی بصری با تکیه بر جلوه های تجسمی، به میزان زیادی از خط در ارائه نوع جدیدی از عمق نمایی سود جسته است.
حرکت خط بر روی صفحه، به طور منظم یا نامنظم به ایجاد سطح می انجامد استفاده از خط در جهت سطح آفرینی، به سطوح پدید آمده حالتی فعال و پرتحرک می بخشد و رابطه میان سطوح را به شکلی روشن و واضح مطرح می سازد. پس از درک این نکته که کاربرد صحیح ساختار خطی در ایجاد فضایی منسجم و یکپارچه نقشی اساسی بر عهده دارد. می توان اهمیت روابط خط و سطح را بیش از پیش طرح کرد و بر توانایی خط در ایجاد سازه ای تجسمی تأکید ورزید.
خطوط در عین حالی که قدرت پوشانندگی و ایجاد سطح را دارا می باشند، یکدیگر را محو و بی اثر نمی گردانند. چنانچه دو تصویر خطی را بر یکدیگر منطبق سازیم. هر دوی آنها قابل رؤیت خواهد بود. بدین ترتیب، دو یا چند سطح در هم ادغام شده و میزان نفوذ سطوح در یکدیگر را می توان بوسیله خطوط نمایش داد.
حرکت سطح در فضا به صورت بسته و در جهت القای فرم را نیز می توان به مدد خط سامان بخشید و حجم داخلی و خارجی فرم را به طور همزمان مرئی نمود.
خطوط بریده بریده و منحنی، در کنار اتصالات ظریف افقی - عمودی مهار می گردد و حجمی ملموس و ساختمانی را بدون استفاده از سطوح تخت تیره - روشن و یا والورهای رنگی آشکار می سازد. قلم گذاری خطی در بیکره قبل از ایجاد بافت به بررسی ساختار پیکره پرداخته، گردش فرم در ارتباط با فضا را نمایش می دهد.
تفهیم حجم و نمایش فرم در نقاشی بوسیله خطوط توصیفی سایه دار نیز میسر است بدین ترتیب، فرم به گونه ای تخت و مسطح، بدون پرداخت به تیرگی - روشنی، به نمایش خویش می پردازد و بدون آنکه خطوط و شبکه خطی در داخل فرم، به طرح فرورفتگیها و برجستگیهای آن اقدام نمایند. تنها با به کارگیری خطوط کناره نمای سیال و سایه دار نمایشی از حجم را امکانپذیر می سازد.
شبکه بندی فشرده خطی به ایجاد سطوح می انجامد و شفافیت خطی، سطوح مختلف را در اتصال با یکدیگر به گونه ای به نمایش در می آورد که جلو و عقب بودن سطوح، احساس می گردد؛ بی آنکه حجم به گونه ای عینی مشاهده و لمس گردد.
قبل از خط و بافت، شفافیت خطی و به کارگیری آن در عرصه نقاشی و طراحی به نظمی نوین و گسترده تر در حوزه هنرهای تجسمی می انجامد. استفاده از این خصوصیت باعث می گردد. دو یا چند فرم به شکلی بصری در یکدیگر تداخل نماید. بی آنکه آشفتگی بصری پدید آید. بدین ترتیب نفوذ سطوح و اشکال در یکدیگر، به کمک خطوط ادامه یابنده به گونه ای مرئی هویدا می گردد و این درک یکباره موقعیتهای متفاوت فرم در فضا را میسر می گرداند و درک تجسمی یکپارچه ای از ارتباط عناصر و میزان تداخل آنها در فضایی محصور را بدست می دهد.
خط و سطح در سده گذشته، نقاشان را بر این نکته رهنمون گشت که یکپارچگی روابط خط و سطح در قالب قوانین بصری می تواند به طور هماهنگ با قوانین جهان عینی به ایجاد سیستمی بصری بیانجامد. هر چه زبان تصویر مخاطبین وسیعتری می یابد؛ تلاش در جهت تأثیری مستقیم بر گروهی انبوه از بینندگان افزایش یافته و سعی در دریافت نظم بصری - نهفته در قالب روابط خط و سطح - در جهت وسعت بخشیدن به حیطه زبان تصویری فرونی می یابد.
خط به اشکال گوناگون به پدیداری بافت می انجامد. تکرار منظم یا منظم خطوط در ککنار یکدیگر نیروی سطح را شدت بخشیده، بدان جهش و حرکت می بخشد. بافتهای خطی گاه توصیفی بوده و به نمایش خصوصیات فیزیکی و قابل لمس، در قالبی بصری، می پردازند، و گاه ویژگیهایی نظیر حرکت، ریتم، فشردگی و جهت را در قالب خطوط مرتبط، منتقل می نمایند.
بافت خطی در آثار ونگوگ به صورت منظم در ارتباط با رنگ و نمایش بیانی، به صورت قلم گذاری خطی به پوشش دادن سطوح می انجامد و بار عاطفی نهفته در سطح را افزایش داده، بدان تحرک و جهت می بخشد. بافت خطی گاه نیز در جهت القای تیره - روشنی به کار می رود. و به صورت خطوط منظم هاشوری، یا خطوط پیچان و زیگزاگ به نمایش درجه تیرگی و روشنی به وسیله پراکندگی یا تجمع خط، می پردازد.
در نقاشی پس از آنکه خطوط اصلی به گونه ای اساسی و ساختاری به ایجاد ترکیب بندی موفق گردند، به دو گونه یا در قالب کیفیات توصیفی به ایجاد روابط شکلی می پردازند و یا به گونه ای بیانی به طرح احساس نهفته در عناصر خطی اقدام می نمایند. خطوط می توانند به صورتی ریز شده و پرتحرک نیز به منظور ایجاد توازن در کل اثر به ایفای نقش پرداخته و در قالب بافت، به متعادل نمودن روابط تجسمی بپردازند.
آنچه در رابطه با خط و بافت قابل تأکید است. سعی در کنترل این روابط، در چهارچوب اثری متعادل است. هماهنگی بافت خطی و خطوط اصلی کنترل کننده، نقشی اساسی در ایجاد اثری تجسمی بر عهده دارد و آن را متعادل می گرداند.
خط از دیرباز نقشی اساسی در ایجاد کالبد اصلی نقاشی بر عهده داشته است. گستره اثر، در ابتدایی ترین روش با خطی افقی تقسیم گشته و طبیعت یا طبیعت بیجانی را در خود جای داده است. یا با بخش بندی هندسی و بر مبنای شکلهای اصلی چون دایره، مربع و مثلث در داخل اثر عناصر را با هم می آمیزد. با رشد نقاشی در سده های نوزده و بیست رفته رفته نقاش از شبیه سازی فاصله گرفت و با توجه به همبستگی شکلها در ایجاد تعادل و توازن میان رنگ و فرم، نقش خط، به عنوان عنصری نهفته در روابط شکلی اثر بیشتر توجه نمود وترکیبات پیچیده خطی را پدید آورد. خطوط نهفته در اثر، به بیان روابط درونی اجزاء با یکدیگر می پردازد. و بصورت خطی خالص، قابل مشاهده نیست.
اما چنانچه بر اساس جهت و امتداد اشکال، به ترسیم خطوط مرتبط کننده آنها بپردازیم. خطوط درونی واضح گردیده و کالبد اثر را نمایش می دهد.
این روش را در ترکیب بندی، آنالیز خطی اثر می نامند و به کمک آن تقسیمات اصلی فضا درک می گردد.
رنگ بیشترین کاربرد تجسمی خویش را در حوزه نقاشی باز می یابد. و خط به عنوان عنصری زنده و متحرک، حضور و کاربردی اساسی در نقاشی یافته است. حضور خط در نقاشی و ارتباط آن با رنگ به اشکال گوناگون از اولین نگاره های رنگی قابل رؤیت است. پخش رنگ بر گستره اثر بر مبنای شاخص های خطی، این امکان را پدید آورد که خط نقشی اساسی در متعادل نمودن روابط رنگی ایفا نماید.
شبکه بندی خطی و تسلط آن در نقاشی سده های میانه، در اروپا و به گونه ای دیگر در هنر نگارگری شرق و در قالب آثار باقیمانده از این دوران، به وضوح به چشم می آید. شبکه بندی خطی و انتزاعی در آثار بیزانس و شیشه های منقوش به شکلی قاطع و مشخص به نمایش اشکال نمادین می پردازد و شدتهای رنگی را در میان تقسیم بندی خطوط پهن و سیاه مهار نموده و به وحدت می رساند. از طرفی نگارگران شرق از دیرباز با تسلط کامل بر خطوط مواج و منحنیهای نرم و پیچان به ایجاد حرکت بصری در کنار رنگ پرداخته و سطوح رنگی را دچار حرکتی هماهنگ می ساختند. نگارگران ایران در سده های نهم و دهم هجری، با ایجاد پیوند میان عناصر خطی و رنگهای تخت و خالص.
از خط در جهت متمایز نمودن سطوح رنگی سود جستند و با به کارگیری خطوط کناره نمای سایه دار به پیکره برجستگی بخشیده و گردش و پیچش آن را در فضا، به همراه مختصری حجم خطی به نمایش گذاردند. خطوط پیرامونی که اصطلاحاً قلم گیری نامیده شده، به ایجاد تعادل میان سطوح رنگی و فضا می پرداخت و رنگهای تخت و شدید را بوسیله بافت خطی کنترل می نمود. پس از دریافتهای هنرمندان رنسانس در رابطه با طبیعت گرایی و طرح سایه روشن و پرسپکتیو - به عنوان روشهایی در جهت القای عمق، حجم و فضایی سه بعد نمایانه - خط با تمرکز در کناره های فرم به القای حجم بیشتر، یاری رسانید. یا به صورت خطوط القایی و پرسپکتیوی به نمایش فضایی وحدت یافته پرداخت. برخی از نقاشان این دوره، از جمله ساندروبوتیچلی و پیرودلافرانچسکا در این مقطع، بیشترین استفاده را از خط بعنوان شاخص فرم نموده و خطوط متمایز و برجسته را در کنار سایه روشن لطیف در پیکره ها و فضا به کار بردند. و بر ویژگیهای بصری آن تأکید نمودند.کاربرد تنالیته های تیره - روشن و ارزشهای رنگی و قلم گذاری یکپارچه پس از رسانس، خط را به حدود اشیاء راند و خطوط در کناره شکل ، با تأکید بر خصوصیات توصیفی به نمایش فرم اقدام نمودند. با سطوح رنگی بی آنکه با خطی متمایز بیامیزد در کناره های خود به القای خط انجامید.
در سده نوزده با بسط دیدگاههایی نوین در عرصه هنرهای تجسمی، تلاش دوباره در ارتباط با انتزاع طبیعت از طریق خط و رنگ این دو عنصر را - در جهت خلق فضاهای نوین تجسمی - ابتدا از یکدیگر جدا نموده بر استقلال هر کدام تأکید کرد و سپس آنها را بیش از پیش درهم آمیخت. اساسی ترین رابطه میان خط و رنگ زمانی پدید می آید که رنگ گذاری با کنش خطی توأم گشته و به طور همزمان خصوصیات خطی و کیفیات رنگی قابل رؤیت گردد. در این حالت، خط و رنگ در عین نمایش خصوصیات نهفته درهر یک، به گونه ای مستقل در فضای اثر به ترکیبی هماهنگ و استوار دست می یابند. قلم گذاری آزاد و پرتحرک، رنگ و جهت خطی را به صورتی آمیخته و کنترل شده در اثر به نمایش می گذارد و قابلیت تفکیک خط و رنگ را از میان می برد.
در ادامه به بررسی روابط خط و سطح رنگی می پردازیم. در این حالت، رنگ به صورت سطح ظاهر گشته و خط در ارتباط با آن به اشکال مختلف عمل می نماید که در ادامه به یافته هایی در این زمینه اشاره می گردد. دو لکه رنگی در برخورد با یکدیگر به ایجاد خط می پردازند. چنانچه مرز اجسام در محل برخورد سطوح رنگی، بوسیله خطی مشخص و قوی کناره گیری گردد.
شدت رنگی نهفته در محدوده آن افزایش یافته به گونه ای برجسته فراز می گردد. خطوط کناره نما چنانچه به طور یکنواخت و ممتد، کناره سطح رنگی را محصور نمایند؛ قدرت انتشار رنگ را مهار نموده، بدان حالتی ساکن می بخشند. در این روش، مرز اجسام با خطوط سیاه و ضخیم طراحی گشته سپس درون فرم با رنگ پر می گردد. خطوط کناره نما چنانچه توصیفی بوده و با سطوح رنگی بیامیزند. لطیف جلوه کرده و شکل را حجمی محسوس می بخشند. ولی چنانچه ضخیم و سیاه کشیده شوند، بر عناصر رنگی مسلط بوده و کنش بیانی شکل را افزایش می دهند.
آنجا که خطوط کناره نما به شکلی ممتد و بسته، سطح رنگ را احاطه نمی نمایند، اتصال و ارتباط میان دو رنگ، به گونه ای مستقیم حاصل شده و آمیزش سطوح رنگی در یکدیگر تحرکی بصری را پدید می آورد. خطوط در این حالت تنها برخی از نقاط اتصال هر رنگ با سطح مجاور را مشخص می کند و رنگها در عین حال که تثبیت می گردند، سیالیت خود را نیز حفظ می نمایند.
اگر خطوط مرزی اندکی داخل و یا خارج از سطوح رنگی را مشخص نمایند، میان اشکال و رنگها، ارتباطی پویاتر پدید آورده، سطح تخت رنگ را سمت و سو می بخشند.
خطوط رنگین و ارائه ویژگیهای خطی توأم با شدتهای رنگی متفاوت، این ارتباط را وسیعتر می گرداند. بدین ترتیب خطوطی به رنگ سرد بر سطوحی به رنگ گرم قرار گرفته و سطوحی به رنگ سرد را حرکتی خطی، به رنگ گرم می پوشاند. خطوطی تیره، فضای روشن را قطع نموده، یا روشنی خط بر تیرگی سطح رنگی نقشی ایجاد می نماید. بدینسان فضایی مملو از روابط خط و رنگ پدیدار می گردد.
در پاره ای آثار خط به ایفای نقشی توصیفی پرداخته ولی رنگ از قیود توصیفی رها می شود و بدینسان میان خط که شاخص شکل گردیده و رنگ که به انکار ظاهری آن پرداخته، تباینی پدید می آید که قدرت بیانی نقاشی را افزایش می دهد. همراهی خط و رنگ می تواند، رنگ فاقد ساختار و سیال را درون ساختار خطی انسجام بخشیده، بدان نظم و تعادلی تثبیت شده دهد و وجوه بیانی هر یک را تقویت نموده و یا از شدت آن بکاهد، خطوط نرم در همراهی با رنگهای تند و شدید، یا خطوط خشن و ایستا به همراهی رنگهای ملایم و موزون به نوعی بر تضاد خط و رنگ در نقاشی اشاره دارد. به کارگیری خط و رنگ متضاد، بر اثرگذاری نقاشی افزوده و بیان آن را گسترش می بخشد.